کتاب صوتی-سنگریزههای بدون اسم

کتاب صوتی-سنگریزههای بدون اسم؛ با صدای نینا هرندیزاده مروج ادبیات کودک و نوجوان [audio mp3="http://hlpr.ir/wp-content/uploads/2025/11/سنگریزه.mp3"][/audio]
کتاب صوتی-ماهی سیاه کوچولو

با صدای سمیرا میهنخواه, قصهگو و مروج ادبیات کودک و نوجوان [audio mp3="http://hlpr.ir/wp-content/uploads/2025/11/ماهی-سیاه.mp3"][/audio]
کتاب-صوتی-جهان مال من است

با صدای ایوب موحدیپور بنیانگذار خانه کتابدار [audio mp3="http://hlpr.ir/wp-content/uploads/2025/11/این-جهان.mp3"][/audio]
اخبار
تور روز احسان و نيكوكاري
به بهانه روز احسان و نیکوکاری و آغاز هفدهمین سال فعالیت خانه کتابدار، بعدازظهرِ هجدهمین روز از آخرین ماهِ این سال عجیب در مقابل کتابخانه و موزه ملی ملک جمع شدیم.
خوشحال بودیم که همه سر ساعت اعلام شده، حاضر شدند.
این بار سه توقفگاه داشتیم:
کتابخانه و موزه ملی ملک،
موزه مقدم،
خانه کتابدار کودک و نوجوان.

به بهانه روز احسان و نیکوکاری و آغاز هفدهمین سال فعالیت خانه کتابدار، بعدازظهرِ هجدهمین روز از آخرین ماهِ این سال عجیب در مقابل کتابخانه و موزه ملی ملک جمع شدیم.
خوشحال بودیم که همه سر ساعت اعلام شده، حاضر شدند.
این بار سه توقفگاه داشتیم: کتابخانه و موزه ملی ملک، موزه مقدم، خانه کتابدار کودک و نوجوان.
آقای پیمان سمندری کارشناس ارشد ایران شناسی (گرایش فرهنگ مردم و میراث فرهنگی) صمیمانه همراه جمع بودند. این شد که در هر توقف از او خواستیم تا بیشتر برایمان بگوید:
توقف اول: “حاج حسین آقای ملک چرا کتابخانه، کلکسیونها و زمینهای خود را وقف کرده است؟ او چگونه وقفنامهای نوشته که ثبت شده است؟ خانوادهی او چه نقشی در این وقف دارند؟”
توقف دوم: “خانم و آقای مقدم که بودند؟ چرا این خانه را با همه چیدمان و اشیاء و عتیقههای جمعآوری شده در آن به دانشگاه تهران اهدا کردند؟ موزه دانشگاهی یعنی چه؟”
و در توقف سوم رفتیم سراغ بانیان خانه کتابدار و پرسیدیم: “چرا تصمیم گرفتند خانهی پدری را به کتابخانه تبدیل کنند؟ چرا در نام آن هر دو نقش کتابدار و مروج دیده میشود؟”
این سه توقف که هر کدام به داستان “بخشش” اشاره داشت، با یک پیادهروی نیمساعته به هم متصل میشد.
بخشی از آن در سکوت با هیاهوی ماشینها، چرخدستیها، موتورها، و آدمهایی که مشغول کار بودند طی شد و بخشی دیگر در همراهیِ متفاوتِ دوبهدو و کاغذهای باریکی که دور انگشت لوله شده بود، یا تا شده در جیب خفه شده بود، یا مدام رویش دست کشیده میشد و تایش صاف میشد، تا بالاخره برسد به مقصد و در بورد مخصوصش کوبیده شود. حتما سفیدی آنها برای آنچه در ذهنها میچرخید، کم بود …
در این اتصال کوتاه، هدایای کوچکی رد و بدل شد که هر کدام داستان خودش را دارد. هر هدیه چرا به این جمع آمده بود، بخشنده چرا تصمیم گرفت آن را به کسی هدیه دهد و حالا بخشنده و گیرنده چه داستانی در سر میپرورانند …
پس از آن به رسم همیشه، به اعضایی که امسال بیشترین کارکرد را در کتابخانه داشتند، از سوی خانه کتابدار هدیهای کوچک پیشکش شد.



نظرات شما