معرفى كتاب فلسفه براي كودكان و نوجوانان

معرفى كتاب فلسفه برای کودکان و نوجوانان "چشم‌اندازهای جهانی" ، ویراسته : سعید ناجی، رسنانی هاشم، ترجمه: حمیدرضا محمدی، نشر نی: مقالاتی که بنیانگذاران و پیشگامان برنامه‌ی "فلسفه برای کودکان" در سطح جهان نوشته‌اند، در این کتاب به صورت گفتگو و مصاحبه آماده شده است. 

بخش اول کتاب به خاستگاه این جنبش و بنیان‌های فلسفی و نظری آن می‌پردازد.

بخش دوم کاربردهای تخصصی دیالوگ فلسفی در آموزش فلسفه، اخلاق، فلسفه اخلاق و علوم را بررسی می‌کند.

بخش سوم به موضوعات نظری، مانند اهداف این روش با نظر به جست‌جوی حقیقت و معنا، و بحث درباره رمان‌ها یا داستان‌های کوتاه و ویژگی‌های‌شان می‌پردازد. 

بخش چهارم نحوه ‌ی اجرای این برنامه در سطح جهان را توضیح می‌دهد. و به تفاوت‌های فرهنگ، شیوه‌های حلقه‌ی کندوکاو و ضرورت جرح و تعدیل برنامه به جهت سازگاری با مسائل محلی می‌پردازد. 

بیست و یک مصاحبه شونده‌ی این مجموعه از ۱۲ کشور مختلف در شش قاره دنیا هستند. 

قصه های ترویج

بورد “من زمانی شاد هستم که…”

بورد “من زمانی شاد هستم که…”

خانه کتابدار کودک و نوجوان در نظر دارد، هر ماه با طرح یک سوال روی بورد خانه کتابدار، تعامل بیشتری با مخاطبان و اعضای خود ایجاد کند. با این کار می توانیم به یک موضوع از پنجره های مختلف نگاهی بیندازیم. اولین سوال خرداد ماه مطرح شد، با این عنوان:
“من زمانی شاد هستم که…”
“تفریح با دوستانم کنم
وقتی با همسرم گپ می زنم
یاد می گیرم- پیشرفت می کنم
همسرم باشه و دخترم کنارم باشه
کار خوبی پیدا کنم
یاد نعمت های بزرگ زندگیم می افتم.
کتاب می خوانم
به همسرم نگاه می کنم و عشق را در چشمانش می بینم
برم شمال
در جاده باشم
پارک می روم
با دوستان به مسافرت بروم-آشپزی کنم
پاستا می خورم
کودک خردسالی را می بینم
روز تولدم هست
در پارک بازی می کنم
یک هنر جدید یاد می گیرم و به داشته هایم می افزایم
پول داشته باشم
در مسافرتم
موسیقی گوش می کنم
با دوستانم تفریح می کنم
مسافرت
با دوستم بیرون به پارک می روم
فرزندان سرزمینم شاد باشند
پسرم شغل مناسبی داشته باشد
یه وسیله جدید با ابزار های خونه مون درست می کنم
ps4 بازی می کنم و وقتی در پارک هستم
کنار کسی که دوستش دارم باشم
در طبیعت باشم”
روایتی از یکی از همکاران خانه کتابدار:
ماجراهای با مزه و قشنگی که در کنار این برد تجربه کردم و خیلی دوست داشتم: مادری که از شادی فرزندش تعجب میکرد و یا خنده اش میگرفت و به فکر فرو میرفت که چرا تا این زمان به این موضوع فکر نکرده یا از فرزندش نپرسیده چه چیزی خوشحالش میکند…دوستانی که ذوق زده میشدند وقتی میفهمیدند دوستانشان راچه چیزی خوشحال میکند و چقدر خوشحال کردن دوستانشان  کاره ساده ای بوده و آنها بی خبر بودند  و در پسِ ذهنشان نقشه میکشدند که بزودی انها را خوشحال کنند….گاهی کسی هر چقدر میگشت شادیش را پیدا نمیکرد و با نگاه کردن به شادی های روی برد پی میبرد که چه قدر میشود ساده اما زیبا خوشحال بود و امیدوار تر از همیشه زندگی کرد…به نظر من این برد، بردِ شمردن نعمت های زندگی بود…

اخبار مرتبط

نظرات شما

دیدگاهتان را بنویسید

در خبرنامه ما عضو شوید :
Loading