کتاب صوتی-سنگریزههای بدون اسم

کتاب صوتی-سنگریزههای بدون اسم؛ با صدای نینا هرندیزاده مروج ادبیات کودک و نوجوان [audio mp3="http://hlpr.ir/wp-content/uploads/2025/11/سنگریزه.mp3"][/audio]
کتاب صوتی-ماهی سیاه کوچولو

با صدای سمیرا میهنخواه, قصهگو و مروج ادبیات کودک و نوجوان [audio mp3="http://hlpr.ir/wp-content/uploads/2025/11/ماهی-سیاه.mp3"][/audio]
کتاب-صوتی-جهان مال من است

با صدای ایوب موحدیپور بنیانگذار خانه کتابدار [audio mp3="http://hlpr.ir/wp-content/uploads/2025/11/این-جهان.mp3"][/audio]
قصه های ترویج
داستان اسباب بازي هايي كه بيرون گذاشته مي شوند
سال پیش در یک روز بهاری که هنوز کرونا نیامده بود و حتی نمیدانستیم که در راه است، پنجره را باز کردم و چشمم به یک عروسک موطلایی افتاد که روی یک تاب صورتی نشسته بود و به خانه کتابدار زل زده بود. …

✍الهام اسماعیلی
بسم الله
داستان اسباب بازیهایی که بیرون گذاشته میشوند!
در پنجره آپارتمان روبروی کتابخانه کودک، دخترکی زندگی میکند. گاهی او را میدیدم که مشغول بازی در اتاقش یا روی تختخوابش است. چندباری هم برایش دستی تکان داده و به کتابخانه دعوتش کرده بودم، اما نیامد.
سال پیش در یک روز بهاری که هنوز کرونا نیومده بود و حتی نمیدانستیم که در راه است، پنجره را باز کردم و چشمم به یک عروسک موطلایی افتاد که روی یک تاب صورتی نشسته بود و به خانه کتابدار زل زده بود. همان موقع از آن عکس گرفتم. مراجعهکنندهها که میآمدند از دیدن این عروسک تعجب میکردند و هر کدام داستانی میگفتند. عروسک مدت زیادی بیرون از اتاق دخترک بود، در روزهای گرم تابستان، روزهای خنک و بارانیِ پاییز و روزهای سرد زمستان که کمکم زمزمهی آمدن کرونا شروع شده بود. تا زمانی که من مشغول کار بودم، دخترک پنجره را باز نکرد تا از او بپرسم عروسک چه کرده که او را به بیرون انداختهای و چنین تنبیه طولانی برایش درنظر گرفتهای. بعد هم که درگیر کرونا و قرنطیه شدیم، دیگر حواسم به عروسک نبود.
بهار امسال که آمدم، عروسک نبود. شاید عروسک مورد عفو قرار گرفته و به داخل خانه برگشته بود. شاید هم بر اساس اتفاقی از بین رفته بود! که البته امیدوارم دومی نباشد. من هم ماجرای عروسک لبه پنجره را فراموش کردم تا همین چند روز پیش که دیدم دوباره لب پنجره تعدادی اسباب بازی چیده شده و از خانه اخراج شدند. به این هم فکر میکنم چرا ذهنم به سمت تنبیه میرود؟ شاید خروج از محیط امن خانه و طرد شدن از خانواده برایم حکم تنبیه را داشته است. این ظاهر ماجرا است که من میبینم، شاید این خروج از خانه یک جایزه باشد برای اسباب بازیهای قدیمی که دخترک خواسته و با خودش فکر کرده که: «خیلی وقته شما اسباب بازیهای عزیز در قرنطینه هستید، سری هم به بیرون بزنید و از هوای آلوده تهران لذت ببرید.»
امروز صبح که آمدم اسباب بازیها نبود! خیلی زود به خانه برگشتند، دخترک تحمل دوری نداشت.


نظرات شما